همه رفتن کسی با ما نموندش!
کسی خط دل ما رو نخوندش!
.... همه رفتن ولی این دل ما رو ... اونی که فکر نمی کردیم سوزوندش!
..... نمی دونم چقدر ربط داشت ولی فقط می دونم که ... همه رفتن! ... همه رفتن ... همه ... و حالا امشب من تنهام ... ... و امشب باز هم سایه بونی دیگه نیست ... باز هم آفتاب داره غوغا می کنه ... مگه ای« دل سایه بونی دیگه پیدا می کنه! ... مگه پیدا می کنه؟؟؟؟ ...
می گن: شهر ما تا دور دوراش ... بیابون و بیابونه !!!! تشنه بارونه و ابرای اون بی بارونه! ... سایه بونی دیگه نیست!
.... نمی دونم ولی یه طوری شدم! نشسته ام دارم هی چرت و پرت می گم!
داوود قبل از رفتن وصیتی کرد ... که واجب می دونم که اینجا اسمی ازش ببرم! ... آخه وصیت قشنگی کرد!!! ... مهدی هم ... یه چیز خوب به ذهنم ... نه نه نه ... به قلبم رسیده که می خوام بگم: که خب همین حرف داوود باعث شد که به قلبم برسه ... و خب اون اینه: می خوام اسم بچه هایی رو که توی این مدت با هم بودیم بگم:
احمد ... غلام ... رحیم ... ابراهیم ... حامد ... هادی .. یه هادی دیگه ... یکی هم باز ... نه نه ... محمد هادی... روزبه ... اکبر ... یاور ... مسعود ... رضای گل ... مهدی ... یه مهدی دیگه ... محمد ... محمد تقی ... مممممم! بذارید فکر کنم! ... محمد ... احسان ... یه احسان دیگه ... محسن ... حمید ... حسین ... سهراب ... باز هم بگم؟
نمی دونم ... گاهی فکر می کنم که .... اصلا مهم نیست که من چی فکر می کنم مگه نه؟؟؟ نمی دونم ولی حسابی قاط زدم!!! از طرز حرف زدنم معلومه نه؟؟؟؟ می دونین جالب چیه؟؟؟؟ جالب اینه که من تصمیم گرفتم که با همه راحت باشم ... یه موقع خیلی می ترسیدم از این که دیگران در مورد من بدونن!!!!! ولی حالا خیلی دوست دارم که بقیه راجع به من بدونن!!!!! ... خیلی ... واسه همین هم خیلی راحت احساساتم رو بروز می دم و اصلا برام مهم نیست که بقیه فکر کنن که ... .... ... دوست دارم همه بفهمن که من بعضی موقع ها قاط می زنم ... بعضی موقع ها هم دیوونه می شم ... و وقتی دیوونه می شم ... نمی رم توی اتاق خودم رو قایم کنم ... بلکه می آم بیرون .... جایی که همه بتونن ببینن ... که همه بدونن که یکی هم هست که دیوونه است!!!! که هیچی حالیش نیست ... که احمقه ... که نمی فهمه فردا براش دردسر درست می شه ... دلم می خواد همه بدونن که یکی هست که ....................... اصلا ولش کن! ...
اونایی که با من بودن می دونن که چقدر من بد دهن هستم و خیلی راحت به همه توهین می کنم ... مثل یه اسب که کسی نتونسته باشه رامش کنه!!!!!!! رها و آزاد ... که همین طوری راحت زندگی می کنه ... که اگه عصبانی شد لگد می زنه ... ولی عاشقه ... عاشق یه دشت سر سبز که همه اونجا باشن ... همه ... ولی دوست داره همین جوری باشه ... رام نشه ... داد بزنه ... داد بزنه ... صداش بپیچه توی دشت ... و بقیه هر فکری می خوان بکنن!!!!! ... بعضی موقع ها دیووونه می شم ... راه می رم زیر بارون ... راه می رم زیر بارون ... این جور موقع ها اصلا نمی دونم ... یعنی نمی خوام بدونم کجام!!!!!!! برام مهم نیست که ... فقط می خوام که سرم نترکه ... که یه وقت قلبم آتیش نگیره ... فقط راه می رم و اصلا هم مهم نیست که کجا می رم ... خیلی ها که می بینن می گن: این دیوونه داره بازهم ادا در می آره ولی خودم که می دونم دیوونه ام!!!!!!!!!!!!!!!!! ... نمی دونم ... فقط می دونم که خیلی دارم چرند می گم!!!!!!
فقط یه جمله است که همیشه بهش عمل می کنم:
اگه رو در روی کسی بهش توهین کنم ... شب براش گریه می کنم! ... فحش ها ... نفرین ها ... نفرت ها ... همیشه روی لب منه!!!! ولی مهر محبت ... صفا ... عشق توی قلبم ...
کاش همه آدم ها این طور بودن ... اون وقت من راضی بودم که هر چه قدر می خوان به من فحش بدن!!!! و برام هم مهم نبود ... ولی آدم این طور نیستن ... آدم ها ...
آدم ها همون لحظه که تو رو می بوسن ... توی ذهنشون طناب دار تو رو می بافن!
معذرت که چرت و پرت گفتم!
راستش می خواستم از این شکلک ها هم بذارم ولی خب ... حال هیچی رو ندارم ... خیلی حالم گرفته است!!!!!!
استیون کوچولووووووووووووووووووو!